روز اول)اهداف و تدبیر

ذکر تاریخ:

همانطور که می دانیم نامه یزید را فرماندار مدینه (شهر محل سکونت امام حسین) دریافت میکند و پیکی را برای دعوت از امام حسین و پسر زبیر به مسجد می فرستد (جهت توضیحات بیشتر ) امام حسین وقتی پیغام فرماندار مدینه را دریافت نمود به اتفاق 30 نفر از بنی هاشم به مقر فرماندار رفت و در  وقتی بحت بیعت با یزید را شنید به فرماندار فرمودند:” که شما که بصورت مخفی بیعت نمی خواهید و حتما باید بیعت علنی باشد و هر گاه خواستید از مردم بیعت بگیرید من نیز آن روز …” و با خانواده مدینه را به سمت مکه ترک می کند.

از لحاظ مذهبی هیچ مرگی به زیبایی شهادت وجود ندارد و اگر امام درمدینه مانده بود به شهادت می رسید ولیکن امام بدون اینکه مرتکب دروغ شود از فرمانداری مدینه خارج  و با خانواده خود مدینه را ترک می کند.

نتیجه برای امروز:

صحبت های یکی از مراجعین که انسانی مذهبی نیز بود مرا به نوشتن این تکه از تاریخ تشویق نمود این دوست عزیز می گفت:”خسته شدم ای کاش می مردیم و می رفتیم بهشت و….” من دقیقا همین قسمت تاریخ را یادم آمد و برای او توضیح دادم.

انواع مزگ:

اول.مرگ جسمی:راحت ترین کارها مردن است و این زندگی کردن و انجام وظایف است که سخت می باشد.

دوم.مرگ روحیمرگ روحی وقتی اتفاق می افتد که انسان از تلاش و کوشش دست برداشته و خود را منفعل بداند

به عنوان مثال

1. برخورد فرزندان با والدین و بزرگان ( که 3 گروه را شاهد هستیم)

گرو اول: پدر و مادر خود را به خانه سالمندان می برند و درحقیقت به صورت غیر مستقیم به والدین می فهمانند که تو در دنیا کاری برای انجام نداری و…

گروه دوم: برای پدر و مادر خود غذا تهیه کرده و به او می دهند این گروه نیز (علی رغم ظاهر همراه با لطف) کار درستی نمی کنند و پیغام منفی(ناتوان بودن) را به صورت غیر مستقیم به والدین می دهند

 

گروه سوم: این گروه فوق العاده هستند ولیکن متاسفانه خیلی مشهود نمی باشد این ها مواد غذایی خریداری و به والدین میدهند تا خودشان غذا تهیه کنند و با احساس مسئولیت به ادامه زندگی خود بپردازند و اگر نیاز به کمک داشتند بصورت غیر محسوس این  کار را انجام دهند.

2.برخورد والدین با فرزندان یا مدیران و کارمندان(که 2 گروه را شاهد هستیم)

گروه اول:فرزندان خود را ناتوان   فرض می کنند و  دائم تحت کنترل دارند وحتی غذا نیز دهان آنها می کنند و در حقیقت استقلال آنها را می کشند

و مدیران کارمندان خود را ماشین فرض کرده و  دائما دستور می دهند و متاسفانه خلاقیت نیروی انسانی را از بین می برند و در واقع مرگ خلاقیت را پدیدار می شوند.

گروه دوم:به فرزندان یا کارمندان چارچوب کار را تعریف کرده و اجازه خلاقیت به فرزند و کارمند  خود داده و  مدیریت راهبرانه  این نوع است.

سوم.مرگ اهداف و آرزوها

همه ما یک آرزوهایی داریم که با چندین بار تلاش به آن نرسیده ایم و متاسفانه نا امید می شویم اگر داستان امام حسین (ع) را مرور کنیم این بزرگوار اگر قصد بهانه تراشی داشت به راحتی می توانست بهانه های مختلف پیدا نماید (مثلا بگوید در مکه نیز فرماندار مکه با من برخورد می کند و یا …) ولیکن اولین قدم را به درستی  برداشت و پس از هر چالشی که برخورد می کرد مجددا تصمیم گیری می کردند ما نیز اگر بخواهیم دچار مرگ اهداف و آرزوها نشویم باید:

اولا با دقت و بررسی فراوان تحقیق نموده و هدف خود را بیابیم و سپس اولین قدم  را برداریم(برای مسافرت به کره ماه نیز باید اولین قدم برداشته شود)

دوستی می گفت من میخواهم کاری را شروع کنم برای مالیات آن چکار کنم ؟

مقداری خندیدم و گفتم تو شروع کن و به این موانع ذهنی توجه نکن وقتی انسان کاری بزرگ را در دست انجام دارد ذهن انسان دائما مبادرت به ایحاد مانع می کند و خطر ساز است .به موانع ذهنی ایجاد شده اصلا نباید ذره ای فکر نمود و اولین قدم باید به درستی برداشته شود

 

 

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *