مدیریت راهبرانه و رئیس و تفاوت و مقایسه آنها
برای بررسی مدیریت راهبرانه و ضرورت آن در کارها یا یک مقدمه کوتاه شروع می کنم
اگر در مورد سخت ترین مشاغل سوال شود مرسوم است نام جراحی مغز و اعصاب یا تراش الماس را بعلت نیاز به دقت بالا در اولویت قرار می دهند
اماتراش کار الماس با بستن الماس توسط دستگاه های بسیار دقیق کار تراش را با دقت انجام می دهند و الماس هیچگونه مقاومتی در برابرتغییر از خود نشان نمی دهد.
فردی که به جراح مغز و اعصاب مراجعه میکند. ضمن پرداخت هزینه عمل جراحی و قبول بیهوشی هیچ مقاومتی در مقابل کار جراح انجام نمی دهد.
اما مدیریت نیروی انسانی سخت ترین کارهاست چرا که برای کیفیت بهتر ،باید با بین نیاز سازمان مطبوع و نیاز نیروها و کارکنان هماهنگی ایجاد نماید و ضمن احترام به دنیای مطلوب تک تک کارکنان برنامه ای منسجم برای کیفیت کار پیاده نماید.
پس از جنگ جهانی دوم ادوارد دمینگ(که به پدر مدیریت کیفیت نام نهاده شد) با نظریه مدیریت راهبرانه کشور ژاپن را متحول نمود.
اگر بین کتب نگاهی داشته باشیم هر جا مدیریت، راهبرانه غالب بوده، تحول و تغییر نیز وجود داشته است(پیروزی انقلاب توسط مدیریت راهبرانه حضرت امام ازهمین نوع می باشد).
سوال: وقتی یک نفر به ما مراجعه نمود و درخواست تعمیر کفش خود را نماید ما چه کاری انجام می دهیم؟
جواب: اگر مثل نگارنده این مقاله، دانش آنرا نداشته باشیم مسلما به او می گوییم :” من دانش این کار را ندارم و…”
آیا رشد هورمونهای جنسی(گناد و تروپین ها) در پسر و دختر برای شروع یک زندگی و خانواده کافی است؟
بدین ترتیب وقتی خانواده کوچک را گسترش و به ادارات و سازمانهای اداری برسیم. رسیدن به حدی از دانش فنی یا تجربه کاری یا داشتن روابط برای اخذ پست و مدیریت کافی نیست. حتما دانش مدیریت راهبرانه را کسب نمائیم.
مدیریت راهبرانه باید همزمان 4 نقش زیر را دارا باشد:
1معلم باشد و زمینه آموزش نیروها را فراهم کند
2.مشاورباشد و در همه موارد به کارکنان ،راهنمایی های لازم را بنماید
3.دوست باشد و دنیای مطلوب و ادراک کارکنان را شناسایی کرده و در محیط اداری برای بهبود کیفیت از آنها استفاده کند
4.رئیس باشد و در مورد کارهای تحت مدیریت خود تقسیم وضایف کرده و پی گیر آن باشد
در شکل زیر تفاوت ریاست و مدیریت راهبرانه (رهبر) را ذکر میکنم
دمینگ میگوید من ندیدم در کاری که کارمند بترسد پیشنهاد یا انتقادی داشته باشد پیشرفتی وجود داشته باشد .
همانطور که در مقاله ای در مورد نیازهای انسانها مطالبی ذکر شد انسانها 5 نیاز اساسی دارند و برای نیل به آن نیازها رفتار می کنند و مدیریت باید بداند همه کارمندان مثل او 5 نیاز اساسی دارند و هدف آنها رسدین به آن نیازهاست و بهترین مدیر کسی است که بین نیازهای اساسی خود و کارکنان و دنیای مطلوب آنها و اهدافسازمانی تعادل برقرار کند . و اثر بخشی اهرم های تشویق و تنبیه تمام شده است.